معنی بازپرس قدیم

حل جدول

واژه پیشنهادی

بازپرس قدیم

مفتش


از درجات قضاوت ؟ دادیار - بازپرس

دادیار -بازپرس

دادیار -بازپرس - دادرس

لغت نامه دهخدا

بازپرس

بازپرس. [پ ُ] (اِمص مرکب) پرسش کن. تحقیق نمای. (آنندراج). پرسش کننده. سؤال کننده. || پرسش مکررو سؤال مکرر. (ناظم الاطباء). بازپرسی:
که بر من از فلک امسال ظلمها رفته است
که هم فلک خجل آید ببازپرس جواب.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 53).
|| بجای مستنطق برگزیده شده است. (واژه های نوفرهنگستان ایران). || مؤاخذه. گرفت و گیر.
- روز بازپرس، بمعنی روز پرسش. (آنندراج). روز قیامت.
|| یادداشت. (ناظم الاطباء). || تحقیق و تنقیح و استفسار بدقت و غور تمام. (آنندراج). تفحص. || ملاحظه ٔ مکرر. || امتحان. (ناظم الاطباء).


روز بازپرس

روز بازپرس. [زِ پ ُ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) روز قیامت.


قدیم

قدیم. [ق َ] (ع ص) دیرینه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، قدماء و قُدامی ̍ و قدائِم. || کهنه. || پیشین و سابق. || باس وباش. || پیر و سال دیده. (ناظم الاطباء).
- قدیم الایام، روزگار دیرینه. (ناظم الاطباء).

قدیم. [ق َ] (اِخ) نامی از نامهای خدای تعالی. غنی مطلق قائم بنفسه که باری تعالی باشد. (ناظم الاطباء).

قدیم. [ق ِدْ دی] (ع اِ) پادشاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || سردار. || سرآمد مردم در شرف. (ناظم الاطباء).

فرهنگ معین

بازپرس

(پُ) (اِ.) دادرسی که کارش پرسش از متهم، شاهدان و آگاهان و پژوهش و بررسی درباره چگونگی واقع شدن یک جرم، پیشگیری از فرار متهم و از میان رفتن آثار جرم است، مستنطق.

فرهنگ عمید

بازپرس

پرسش‌کننده، مستنطق،
(حقوق) کارمند شهربانی یا دادگستری که از متهم پرسش می‌کند،

فرهنگ فارسی هوشیار

بازپرس

پرسش کن، تحقیق نمای، سئوال کننده، پرسش مکرر و سئوال مکرر


روز بازپرس

روز قیامت

مترادف و متضاد زبان فارسی

بازپرس

بازجو، دادیار، قاضی، مستنطق، متهم

معادل ابجد

بازپرس قدیم

426

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری